با توجه به وقایع چند روز اخیر در ایران، و در حالی که جهان در حیرت به سر می برد، موقعیت بی نظیری برای تغییر رژیم در ایران بوجود آمده است. به نظر میرسد که یک محاسبۀ اشتباه از جانب رهبر انقلاب، فضای مورد نیاز برای زیر سوال بردن حقانیت رژیم را مناسب تر از هر زمان دیگری کرده است.
در حالی که با وقاحت تمام، سخنگوی وزارت کشور، محمود احمدی نژاد را برندۀ انتخابات نامید، حامیان کاندیدای اصلاحات، میر حسین موسوی، با حضور در خیابانهای تهران صدای اعتراض خود را به گوش دولتمردان و جهانیان رساندند، و موج این اعتراضات هر لحظه گسترده تر می شود.
پس از آنکه پرزیدنت اوباما پویش انتخاباتی در ایران را "مباحثه ای قدرتمند" خواند، توقعات بر آن بود که ایران در آستانۀ انتخاب رئیس جمهور جدیدی است. شعارهای انتخاباتی "تغییر" و "ما میتوانیم" ارکان اصلی کمپین سبز آقای موسوی را شکل داده بود و همگی نشان از جنبشی خروشان و مردمی داشت.
از سوی دیگر، شکست انتخاباتی جنبش "حزب الله" در لبنان که در هفته گذشته اتفاق افتاد، نشانگر روزنه های امید و وزش نسیم تحول در خاورمیانه بود.
با در نظر گرفتن آمار دولتی که حاکی از شرکت گستردۀ مردم در انتخابات بود، پیش بینی شکست عمده برای احمدی نژاد و پیروزی فردی اصلاح طلب که با گفتار سیاسی و دیپلماسی هماهنگی بیشتری داشت، خارج از واقعیت نبود. این پیش بینی با برداشت هیاتهای انتخاباتی اصلاح طلبان در یک سنخ قرار داشت، زیرا که حضور گسترده مردم، نشان شکست تندرویان بود، به خصوص که بعد از مناظرۀ بسیار قدرتمند میر حسین موسوی در مقابل احمدی نژاد، حمایت از موسوی وسیعتر، متشکل تر، و گسترده تر گردیده بود.
حضور بی سابقۀ ۸۵ درصد از افراد واجد شرایط در روز رای گیری امری بود استثنائی، و چون واقعیت این بوده که هرچه حضور مردم بیشتر باشد، شانس پیروزی گروه اصلاح طلب بالاتر خواهد رفت، همگان به پیروزی موسوی در دور اول باور داشتند و یا آنکه حداقل، جامعه برای مصافی رو در رو با حضور موسوی و احمدی نژاد خود را آماده می نمود.
اما آمار گزارش شده که فقط حدود ۳٤ درصد از آراء به موسوی تعلق یافته بود را به هیچ طریقی به جز آنچه کاندیداهای اصلاح طلب آنرا "مهندسی انتخاباتی" نامیدند، نمیتوان توجیه نمود. دلشکستگی هواداران اصلاح طلبان از یک سو و نشانه های آشکار تقلب که دستور اعمال آن از جانب بالاترین مقامات رژیم صادر شده بود از سوی دیگر، فضایی انقلابی را در کشوری که حکومتی استبدادی زمام آنرا به دست دارد، به وجود آورد. تا این لحظه، این جنبشی است واقعی که با سرعتی غیر قابل تصور پیش میرود، که در میان تمامی اقشار جامعه حتی برخی از روحانیون پرقدرت از حمایت بی شائبه ای برخوردار است، و دولت حاکم را به خطر می اندازد. در عین حال، دولت با اقدامات سرکوبگرانه، از جمله قطع وسائل ارتباطی اصلاح طلبان، دستگیری افراد با نفوذ، تعطیل کردن روزنامه ها و با اخراج خبرنگاران خارجی، قصد دارد که کنترل اوضاع را در دست بگیرد.
در این مقاله به بیان پنج راهکار موجود و پیامدهای هر یک از آنها خواهیم پرداخت. در ضمن، واکنش ایالات متحدۀ آمریکا نسبت به چالش عظیمی که در پیش رو دارد وابسته به آن است که کدامیک از این احتمالات در ایران به وقوع بپیوندد.
۱. تعامل با شرایط کنونی:
رژیم با اعلام حکومت نظامی، میزان سرکوبگریها را شدیدتر خواهد نمود و مردم را وادار به پذیرش نتایج اعلام شده می نماید. احمدی نژاد برای چهارسال دیگر در مقام خود باقی خواهد ماند و در حقیقت به آنجا میرسیم که پیش از انتخابات در آن بودیم. باید به خاطر بسپاریم که این گزینه در گذشته هم وجود داشته است، چرا که ده سال پیش، رژیم چنین اقدامی را به عمل آورد و یک جنبش دیگر اصلاح طلب را خاموش نمود. این سناریو شدیدا مورد علاقه آقایان خامنه ای و احمدی نژاد است زیرا به این ترتیب نه تنها اصلاح طلبان را ساکت نموده اند، بلکه قدرت خویش را نیز بیشتر به نمایش گذارده اند، و در مسند قدرت باقی مانده اند. در این صورت بزرگترین بازندگان، اصلاح طلبان و جامعۀ بین المللی خواهند بود.
از سوی دیگر، و با توجه به میزان خشم مردم نسبت به تقلب مسلم در انتخابات و مقاوت و پایداری کاندیداهای اصلاحات (آقایان موسوی و کروبی)، این گزینه در شرایط کنونی برای مردم صعب الهضم خواهد بود.
۲. اصلاح یک اشتباه و تقلب زدائی:
آیت الله خامنه ای با تکیه برحوزۀ اختیاراتی که قانون اساسی جمهوری اسلامی برای وی در نظر گرفته، و به جهت خاتمه بخشیدن به تشنج، به شورای نگهبان دستور دهد که موارد تخلفات احتمالی را مورد بررسی قرار دهد. شورای نگهبان که متشکل از روحانیونی است که نیمی از آنها توسط رهبر انتخاب شده، و نیمی دیگر توسط قوه قضائیه معرفی میگردند، و دومین رکن قدرتمند نظام جمهوری اسلامی به حساب می آید، با توجه به میزان تخلفات، به وزارت کشور دستور ابطال نتایج این انتخابات و برگزاری انتخابات جدیدی را صادر می نماید. در این صورت، تشنج آرامش خواهد یافت.
این گزینه به عنوان یک چارۀ موقت و یا وسیلۀ جلوگیری از دامنه دار شدن آتش میتواند استراتژی پویایی باشد. از طرفی، ممکن است که با در نظر داشتن عمق نارضایتی مردم، و عدم اعتماد آحاد به نظام، زمان یک چنین اقدام دلجویانه ای سپری گشته باشد.
۳. مقصریابی و گله گذاری (به عبارتی، جستن راه فرار):
رهبر انقلاب می تواند دولت و احمدی نژاد را مقصر دانسته، و با تعهد به رسیدگی کامل و توبیخ یکایک متقلبین، و معرفی میر حسین موسوی به عنوان رئیس جمهور ایران، سعی در برقراری آرامش از یکسو و احقاق قدرت لکه دار شدۀ خویش (به جهت حمایت اولیه از نتایج دروغین) از سوی دیگربنماید. این گزینه میتواند تجلّی گر اعتبار در نظام و حافظ وجهۀ رهبر باشد و در عین حال نشانۀ پیروزی مردم بر سیستم استبدادگر باشد. با کنار گذاشته شدن احمدی نژاد و بی آبروئی آیت الله خامنه ای، جناح اصولگرا به شدت تضعیف خواهد شد. در این حالت، تغییر و تحول ممکن است به واقعیت نزدیک تر باشد.
٤. کودتا بدون خونریزی:
در این سناریو، آیت الله رفسنجانی به عنوان رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و رئیس مجلس خبرگان با ایجاد ائتلافی با شورای نگهبان رهبری، آیت الله خامنه ای را مخل نظام معرفی نموده و از مقام خود عزل می نمایند. این نهادها ممکن است که تصمیم به انحلال مقام رهبر بگیرند. این اقدام میتواند به عنوان یک پیروزی بسیار شگرف برای جناح اصلاح طلب، که همواره حقانیّت ولایت فقیه را مورد پرسش قرار میدهند به شمار آید.
با این عمل، عالیترین مقام تصمیم گیری به شورای نگهبان تحویل داده میشود. رفسنجانی شخصیتی است زیرک و موقعیت طلب، و بعید نیست که بخواهد در صدد یک چنین اقدامی برآید. بدین ترتیب، وی خود را شخصیتی مردمی که طرفدار صیانت از نظام است معرفی نموده و کنکاش قدرت و اقتدار را نیز به پایان میرساند.
باید خاطر نشان کرد که این گزینه تنها در صورتی اتفاق می افتد که برای شخص رفسنجانی و شورای نگهبان مبرهن شود که تداوم نظام و حکومت را در خطر فروپاشی و انحلال ببینند. این گزینه تغییرات عمده ای را در قانون اساسی جمهوری اسلامی طلب می کند تا آنکه بتواند از یک انقلاب دیگر جلوگیری به عمل آورد.
۵. عدم خیانت به آرمانهای انقلاب:
با توجه به شواهد امر و آنچه در حال وقوع است، احتمال آن میرود که دامنۀ اعتراضات مردم فراتر از تقلب در انتخابات و یا ریاست جمهوری میر حسین موسوی برود. زیرپا گزاردن گستاخانۀ آراء مردم ممکن است بذر بی اعتمادی به رژیم را نه تنها آبیاری، بلکه بارور نماید. با گذشت سی سال از انقلاب، این امر بر همگان مشتبه است که رژیم نتوانسته به مهمترین عهد خود که همانا ارائۀ آزادی و عدالت باشد جامۀ عمل بپوشاند و همین امر احتمال انقراض رژیم را میتواند در بر داشته باشد.
اعتراضات آرام ولیکن پر ازدهام مردم میتواند عامل انسجام عمومی در میان ایرانیان داخل و خارج از کشور باشد و لذا به تغییرات عمده ای در قانون اساسی ایران بیانجامد.
این گزینه از این جهت حائز اهمیت است که در صورت وقوع میتواند بوجود آورندۀ رفراندمی جدید و تدوین قانون اساسی نوینی باشد. از دیدگاه اصلاح طلبان این سناریو خوش بینانه ترین گزینه است.
چالش فوری برای دولت اوباما
دولت اوباما در پیامد انتخابات سعی کرد که عمدتا از اظهار نظر خودداری نماید. ولیکن مسالۀ غامض آن است که حمایت بی شائبه از این جنبش دموکراتیک در ایران احتمال بروز نتیجه بر عکس دارد، زیرا هرگونه تشویق و یا ترغیب از جانب آمریکا به عنوان مداخلۀ خارجی قلمداد شده و به نفع جناح احمدی نژاد خواهد بود. در عین حال، سکوت از جانب آمریکا ممکن است به عنوان بی تفاوتی و یا دو دوزه بازی شناخته شود.
چنانچه آمریکا از موسوی حمایت نماید و احمدی نژاد در مسند قدرت بماند، آمریکا موضع خود را در مذاکرات احتمالی آینده به شدت تضعیف کرده است. از سوی دیگر، اگر آمریکا از موسوی به طور علنی حمایت نکند، و او سرانجام به ریاست جمهوری برسد، ترمیم روابط خدشه دار شده بسیار دشوار خواهد بود. از دیدگاه دیگر، چنانچه انتخابات مجددا برگزار شود، جناح اصولگرا و احمدی نژاد از این حمایت سوء استفاده نموده، و موسوی را عامل آمریکا معرفی خواهند نمود.
فقط زمان گویای آن خواهد بود که کدامیک از پنج گزینۀ معرفی شده آیندۀ ایران را رقم خواهد زد. میزان بسیار زیادی به استواری، استقامت، رشادت، و پایداری مردمی که در موج اعتراضات قرار دارند و کاندیداهای اصلاح طلب یعنی موسوی و کروبی بستگی خواهد داشت. در حال حاضر سیاست "مشاهده و پیگیری" دولت اوباما صحیح به نظر میرسد، اما جای آن دارد که کماکان از انتخابات آزاد و منصفانه با حضور ناظران سازمان ملل متحد برای بازشماری احتمالی و یا انتخابات مجدد حمایت کامل بنماید.
آرام حسامی